ده کتابی که باید از نمایشگاه امسال خرید
هرچند من هم تا حدودی با این حرف «مدیا کاشیگر» دربارهی نمایشگاه کتاب تهران موافقم که «در این یکی دوساله وقتی به نمایشگاه کتاب میروم، احساس میکنم وارد یک دمپاییفروشی شدهام و نه حتی کفشفروشی»، اما با همهی این تواصیف، حضور همان اندک ناشران درستوحسابی و معدود کتابهای خواندنی باعث میشود که بهسان طرفداران هریپاتر از همان روز اول برگزاری نمایشگاه هیجانزده بشوم و یادم برود که همین کتابها را میتوانم چند روز بعدش بهشکل محترمانهتر و شیکتری از کتابفروشی نشر چشمه بخرم.
در حوزهی داستان خارجی، به نظرم نشر ماهی و نشر چشمه حرفهایتر و بابرنامهتر از مابقی ناشران داخلی کتاب چاپ میکنند، هر چند که ناشران دیگر هم هر از چندگاهی کتابهای خوبی در این حوزه به بازار ارائه میدهند. اوایل، این کتابهای قطع جیبی ماهی اصلا به دلم نمینشست اما این روزها باید اعتراف کنم که مگر میشود «خانوادهی پاسکوآل دوآرته» با ترجمهی خوب «فرهاد غبرائی» یا مثلا سهگانههای خواندنی «فریدریش دورنمات» با ترجمهی «محمود حسینیزاد» را اتفاقا در همان قطع جیبی نشر ماهی نخرید و نخواند؟ بهنظرم ماهی انتخابهای خوبی دارد و حتی از جهتی با برنامهتر از چشمه هم کار میکند و اگر کپیرایت همهی کتابهایش را مثل همین مجموعه داستان تازهمنتشر شدهی «خاک غریب» با ترجمهی «امیرمهدی حقیقت» رعایت کند، نور علی نور میشود.
سال گذشته کتابهای خوبی در حوزهی داستان خارجی منتشر شد، نشر مرکز شاهکار «سرخ و سیاه» استاندال با ترجمهی «مهدی سحابی» را چاپ کرد و ققنوس رمان «زنگبار یا دلیل آخر» نوشتهی «آلفرد آندرش» را با ترجمهی «سروش حبیبی» در آورد، البته با رویجلد کاملا «ضایعی» و نشر نیلوفر، نیلا و افق و چند ناشر دیگر هم کتابهای خواندنی دیگری، اما در میان کتابهایی که تازه به نمایشگاه رسیده یا آنکه کمی قبلتر چاپ شده، ده کتاب زیر را پیشنهاد میکنم. نکتهی دیگر اینکه شدیدا معتقدم که تنها و تنها دلیل رعایت نکردن کپیرایت از سوی «همهی» ناشران ایرانی تنبلی و بیتفاوتیشان نسبت به احترام به حق مولف است.
«خانواده پاسکوآل دوآرته» نوشتهی «کامیلو خوسه سلا» با ترجمهی «فرهاد غبرائی» رمان کوتاه اما زیباییست که باید اعتراف کنم هیچ اثری ازش در پاریس و لندن ندیدم اما بهواسطهی انتخاب خوب آن زمان «غبرائی» و همت الان نشر ماهی به فارسی میخوانیمش. کافیست ترجمهی بینظیر «فرهاد غبرائی» از «سفر بهانتهای شب» سلین که به نظرم بهترین ترجمهی کل داستانهاییست که از زبانهای خارجی به فارسی برگردانده شده، را خوانده باشید تا هیچ شک نکنید در خریدن این شاهکار کوتاه «سلا».
«گزارش یک مرگ» نوشتهی «گابریل گارسیا مارکز» با ترجمهی «لیلی گلستان» هم از آن کتابهای قطع جیبی نشر ماهی است که دقیقا همزمان با نمایشگاه منتشر شده. «محاکمه» فرانتس کافکا را همین سال گذشته با ترجمهی خوب «علیاصغر حداد» خواندم و حالا انتشار ترجمهی تازهاش از «مسخ» وادارم میکند که بهترجمهی «صادق هدایت» شک کنم. «مسخ و داستانهای دیگر» نوشتهی «فرانتس کافکا» با ترجمهی «علی اصغر حداد» هم از کتابهای قطع جیبی نشر ماهی است.
سال گذشته همین موقعها بود که ترجمهی «سهیل سمی» از «اپرای شناور» جان بارت جایزهی بخش رمان خارجی جایزهی روزی روزگاری را از آن خود کرد و حالا پس از چند ماه از مرگ «جان آپدایک»، نشر ققنوس «فرارکن، خرگوش» را با ترجمهی «سهیل سمی» چاپ کرده است. «سرود سلیمان» نوشتهی «تونی موریسون»، ترجمهی «علیرضا جباری» و «جایی برای پیرمردها نیست» نوشتهی «کارمک مککارتی»، ترجمهی «امیر احمدی آریان» هم از کتابهای خوب تازه منتشر شدهی نشر چشمه است. «یوسا» را همین تازگی در آکسفورد دیدم و داستانهای مجموعهی «سردستهها» نوشتهی «ماریو بارگاس یوسا» با ترجمهی «آرش سرکوهی» اولین داستانکوتاههاییست که از «یوسا» میخوانم. «علیاصغر بهرامی» هم از آن مترجمهاییست که به انتخابهای خوبش بسیار مدیونیم و «مردی بدون وطن» نوشتهی «کرت ونهگوت» را بههمت نشر چشمه منتشر کرده است.
«این یازدهتا» نوشتهی «ویلیام فاکنر»، ترجمهی «احمد اخوت» مجموعهی یازده داستانکوتاه از «ویلیام فاکنر» است، نویسندهای که پیش از این داستانکوتاهی ازش نخوانده بودم و «خاک غریب» نوشتهی «جومپا لاهیری»، ترجمهی «امیرمهدی حقیقت» را هم نشر ماهی همین چند روز پیش منتشر کرده. «امیرمهدی حقیقت» پیش از این دربارهی این مجموعه گفته: «دغدغهی لاهیری در این مجموعه بیش از هر چیز «از دست دادن»، «تنهایی» و «روابط خانوادگی» است. عمق و پیچیدگی احساسات فرزندان و والدین در این مجموعه قابل مقایسه با دو اثر قبلی لاهیری نیست و لاهیری در این اثر نه تنها خود را تکرار نکرده، که به ایجاز و نوآوری بیشتری نیز در کاویدن راوبط دست یافته است.» «لاهیری» پیش از این دربارهی خرید کپیرایت «خاک غریب» از سوی نشر ماهی اظهارنظر کرده بود، که اینجا میخوانید.